.......خدا را دوست دارم..........



 



مدت زمان: 6 دقیقه 7 ثانیه


ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
 

همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم

همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
 

تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری

احد بی زن و جفتی ملک کامروایی
 

نه نیازت به ولادت نه به فرزندت حاجت

تو جلیل الجبروتی تو نصیر الامرایی
 

تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی

تو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثنایی
 

بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی

بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی
 

بری از خوردن و خفتن بری از شرک و شبیهی

بری از صورت و رنگی بری از عیب و خطایی
 

نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی

نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
 

نبد این خلق و تو بودی نبود خلق و تو باشی

نه بجنبی نه بگردی نه بکاهی نه فزایی
 

همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی

همه نوری و سروری همه جودی و جزایی
 

همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی

همه بیشی تو بکاهی همه کمی تو فزایی
 

احد لیس کمثله صمد لیس له ضد

لمن الملک تو گویی که مر آن را تو سزایی
 

لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید

مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی
 

سنایی غزنوی
 

~~~~~✦✦✦~~~~~


ای همه هستی زتو پیدا شده

خاک ضعیف از تو توانا شده
 

زیرنشین علمت کاینات

ما به تو قائم چو تو قائم بذات
 

هستی تو صورت پیوند نی

تو بکس و کس بتو مانند نی
 

آنچه تغیر نپذیرد توئی

وانکه نمردست و نمیرد توئی
 

ما همه فانی و بقا بس تراست

ملک تعالی و تقدس تراست
 

رفتی اگر نامدی آرام تو

طاقت عشق از کشش نام تو
 

تا کرمت راه جهان برگرفت

پشت زمین بار گران برگرفت
 

هر که نه گویای تو خاموش به

هر چه نه یاد تو فراموش به
 

پرده برانداز و برون آی فرد

گر منم آن پرده بهم در نورد
 

غنچه کمر بسته که ما بنده‌ایم

گل همه تن جان که به تو زنده‌ایم
 

بنده نظامی که یکی گوی تست

در دو جهان خاک سر کوی تست
 

خاطرش از معرفت آباد کن

گردنش از دام غم آزاد کن
 

نظامی گنجوی


شعر سید محمد مهدی شفیعی برای شهید حاج قاسم سلیمانی

کوه باشی سیل یا باران. چه فرقی می‌کند
سرو باشی باد یا توفان چه فرقی می‌کند

مرزها سهم زمینند و تو سهم آسمان
آسمان شام یا ایران چه فرقی می‌کند

مرز ما عشق است هر جا اوست آنجا خاک ماست
سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند

قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم
حصر اهرا و آبادان چه فرقی می‌کند

هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست
بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌کند

شعله در شعله تن ققنوس می سوزد ولی
لحظه ی آغاز با پایان چه فرقی می کند


آمدم ای شاه پناهم بده / خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان / دور مران از در و راهم بده

ای گل بی‌خار گلستان عشق / قرب مکانی چو گیاهم بده

 


 چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند

 موج‌های پریشان تو را می‌شناسند

 پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی

ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند

نام تو رخصت رویش است و طراوت

زین سبب برگ و باران تو را می‌شناسند

هم تو گل‌های این باغ را می‌شناسی

هم تمام شهیدان تو را می‌شناسند

از نشابور بر موجی از لا» گذشتی

ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند

بوی توحید مشروط بر بودن توست

ای که آیات قرآن تو را می‌شناسند

گرچه روی از همه خلق پوشیده داری

آی پیدای پنهان تو را می‌شناسند

اینک ای خوب، فصل غریبی سر آمد

چون تمام غریبان تو را می‌شناسند

کاش من هم عبور تو را دیده بودم

کوچه‌های خراسان تو را می‌شناسند


 

کلیپ استاد رائفی‌‌پور- وظیفه اصلی ما


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها